گسترش عدالت نسبت به کودک سِقط شده دشمن (در زمان جنگ )
چـون لشـگـر بـصـره پس از شکست در جنگ جَمَل فرار کردند و به شهر هجوم مىبردند، زنى حامله از فریادها و هیاهوى فراریان، به شدّت ترسید و بچّه او سِقط شد.
پس از مدّتى کوتاه آن زن نیز فوت کرد.
وقتى خبر به امام على علیه السّلام رسید، ناراحت شده، چنین قضاوت کرد؛ “دیه آن کودک و دیه آن مادر را از بیت المال به خانوادهاش بپردازید”.
بـا اینکه مردم بصره از شورشگرانى بودند که با امام على علیه السّلام جنگیدند، چنین قضاوت عادلانهاى عقل ها را به شگفتى وامى دارد.
خنداندن یتیمان
قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالى کـه آن را خـود بـه دوش کـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى به خانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مىخنداند، بچّه ها نیز چنان مىکردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم.
گفتم: مولاى من، امروز دو چیز براى من مشکل بود.
اوّل: آنکه غذاى آنها را خود بر دوش مبارک حمل کردید.
دوم آنکه با صداى تقلید از گوسفند بچّهها را مىخنداندید.
امام على علیه السّلام فرمود :اوّلى براى رسیدن به پاداش، و دوّمـى بـراى آن بـود کـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مىکردند، خواستم وقتى خارج مىشوم، آنها هم سیر باشند و هم بخندند.