چگونگی شهادت:
معتصم، خلیفه عباسی و جعفر، پسر مأمون، سمی را در انگور تزریق کردند و برای امفضل فرستادند. ام فضل نیز آن را در میان کاسهای گذاشت و جلو امام جواد علیهالسلام نهاد و از آن انگور بسیار توصیف کرد. سرانجام آن حضرت از انگور خورد و طولی نکشید که آثار سم را در خود احساس کرد. در همان حال امفضل پشیمان شد و گریه کرد. حضرت به او فرمود: «چرا گریه میکنی؟ اکنون گریه تو سودی ندارد. ین را بدان که به سبب ین جنیت، به چنان دردی مبتلا میشوی که هرگز علاج ندارد و چنان به تنگدستی افتی که جبرانپذیر نباشد». بر اثر نفرین آن حضرت، امفضل به دردی بیمار شد که همه اموالش را در راه معالجه آن مصرف کرد، ولی سودی نبخشید و با نکبت بارترین وضع به هلاکت رسید. برادرش جعفر نیز در حال مستی به چاه افتاد و جسد بیجانش را از چاه بیرون آوردند.
خاطراتی از امام جواد علیه السلام
علی بن اسباط، می گوید: روزی به محضر امام جواد علیه السلام رسیدم. در ضمن دیدار، به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه ایشان را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم. درست در همین لحظه، امام جواد علیه السلام که گویی تمام افکار مرا خوانده بود، در برابرم نشست و فرمود: «کاری که خداوند در مسئله امامت انجام داده، مانند کاری است که در مورد نبوت انجام داده است. خداوند درباره حضرت یحیی می فرماید: ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم، و درباره حضرت یوسف می فرماید: هنگامی که او به حدّ رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم، و درباره حضرت موسی می فرماید: و چون به سن رشد و بلوغ رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم. بنابراین، همان گونه که ممکن است خداوند علم و حکمت را در چهل سالگی به شخصی عنایت کند، می تواند همان حکمت را در دوران کودکی نیز به او ببخشد».